دکتر جعفر شیخ ادریس / ترجمه: ابوعامر
رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ پیمان صلح حدیبیه را با قریش در مکه امضا نمود و سپس به همراه یاران خود به مدینه بازگشت؛ در حالی که آنان در مسیر بازگشت بودند سورهٔ فتح بر وی نازل گردید: {إنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحاً مُّبِیناً} (ما تو را پیروزی بخشیدیم [چه] پیروزی آشکاری!)
مردی با حالت تعجب از او پرسید: آیا این فتح است؟
رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ فرمود: «آری، قسم به آنکه جانم در دست اوست، این فتح [حقیقی] است».(۱)
چرا آن مرد (که عمر بن خطاب رضی الله عنه) بود این سوال را با تعجب پرسید؟ و اصلا فتح حدیبیه چه نوع فتحی بود؟ و آیا در این داستان عبرتی برای ما ـ در شرایط کنونی ـ وجود دارد؟
تعجب عمر بیجا نبود، زیرا آن صلح در ظاهر به مصلحت مسلمانان نبود؛ آنان از ادای عمره در آن سال باز داشته شده بودند و نبردی هم رخ نداده بود و در مفاد آن پیماننامه نیز شروطی بود که برخی از صحابه آن را اجحافی در حق خود میدانستند؛ برای مثال یکی از مفاد آن پیماننامه چنین بود: «مردی از سوی ما به نزد تو نمیآید ـ حتی اگر بر دین تو باشد ـ مگر آنکه او را به ما باز گردانی».(۲)
اما نوع این فتح را امام زُهری اینگونه تفسیر نموده است: «پیش از آن در اسلام هیچ فتحی بزرگتر از فتح حدیبیه رخ نداده بود، بلکه همهٔ آنها نبردهایی بودند که با رسیدن دو لشکر به هم رخ میداد. اما همینکه آتش بس اعلام شد و جنگ پایان یافت و مردم از یکدیگر ایمن شدند و با هم دیدار کردند و در بحث و جدل همسخن شدند، در آن مدت با کسی که از حداقل خردمندی برخوردار بود دربارهٔ اسلام سخن گفته نشد مگر آنکه وارد آن گردید و در آن دو سال به اندازهٔ پیش از آن و یا بیشتر، مردم اسلام آوردند».(۳)
حافظ ابن حجر در تایید سخن زُهری میگوید: «زیرا مردم به سبب امنیتی که به وجود آمده بود بدون آنکه کسی انکار نماید با یکدیگر همنشین شدند و مسلمانان قرآن را به گوش مشرکان رساندند و آشکارا بیآنکه ترسی در میان باشد، دربارهٔ اسلام با آنان مناظره نمودند، در حالی که پیش از آن نزد آنان سخنی نمیگفتند مگر پنهانی».(۴)
ابن هشام نیز در تایید سخن زُهری میگوید: «دلیل صحت سخن زهری آن است که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ با هزار و چهارصد تن به سوی حدیبیه خارج شد، سپس دو سال بعد با ده هزار تن به سوی فتح مکه رهسپار گردید».(۵)
از سخن این سه عالم بزرگوار چنین نتیجه گرفته میشود که این فتح اساساً در تعداد کسانی که به سبب صلح به اسلام وارد شدند، نمود یافته است.
همینطور میتوان چنین نتیجه گرفت که سبب این پیشرفت در دعوت، صلحی بود که جای جنگ و نبرد را گرفت و این فضای صلحآمیز باعث شد مردم با یکدیگر بنشینند و مسلمانان دعوت اسلام را به گوش مشرکان برسانند و در فضایی ایمن به بحث و مناظره بپردازند، و این دعوت بدون خشونت همان چیزی بود که سبب قانع شدن عاقلان برای اسلام آوردن گردید.
اما این چه ارتباطی با شرایط کنونی ما دارد؟
ارتباطش این است که اگر دعوتگران خود را در چنین شرایطی دیدند (یعنی شرایط صلح و آرامش) باید سعی در حفظ از آن نمایند، بلکه باید تلاش کنند وضعیتشان با کسانی که به دعوت آنان میپردازند اینگونه باشد و برای آنان بیان کنند که نبرد و خشونت هدف آنها نیست، بلکه همهٔ آن چیزی که در پی آنند این است که به آنان آزادی دعوت به سوی دینی که آن را حق میدانند و مصلحت دینی و دنیایی دعوت شدهگان را در آن میبینند، داده شود.
آنان با این کار در واقع از سنت پیامبرشان ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ پیروی نمودهاند. این سخنان نرم و در عین حال مصمم را که پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ در برابر قریش به زبان آورد و سبب پیمان صلح حدیبیبه گردید به دقت بخوانید؛ رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ خطاب به آنان فرمود: «ما نیامدهایم که با کسی بجنگیم بلکه برای عمره آمدهایم، نبرد، قریش را خسته کرده و به آنان زیان وارد ساخته است؛ پس اگر بخواهند مدتی به آنان فرصت خواهیم داد و آنان میان من را با مردم رها کنند (میان من و آنها فاصله نیندازند)، اگر پیروز شدم میتوانند وارد چیزی شوند که مردم به آن وارد شدند (یعنی اسلام) و گر نه آسوده شدهاند. و اگر ابا ورزند، قسم به آنکه جانم به دست اوست برای هدفم تا وقتی که جان در بدن دارم با آنان خواهم جنگید و خداوند امر خود را نافذ خواهد کرد».(۶)
به نظر من و ضعیت مسلمانان در کشورهای دمکراتیک ـ به ویژه کشورهای غربی ـ تا اندازهٔ زیادی شبیه به وضعیت مسلمانان صدر اسلام در مدت دو سال پس از صلح حدیبیه است، مسلمانان در چنین اوضاعی میتوانند با غیر مسلمانان همنشین شوند و به دعوت و بحث با آنان بپرازند؛ حتی تجربه ثابت کرده است در کشوری مانند ایالات متحده به سبب این فضای صلحآمیز تعداد کسانی که اسلام میآورند به سرعت در حال افزایش است.
بر این اساس شایسته است دعوتگران این شرایط صلحآمیز و آرام را حفظ نمایند حتی اگر به اندازهٔ رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و یارانش هنگامی که پیمان صلح حدیبیه را امضا نمودند، قوی باشند، چه رسد به وضعیت کنونی که آنان در موقعیت ضعف قرار دارند؟
بیشترین چیزی که دشمنان این دین در غرب برای آن تلاش میکنند این است که مسلمانان را به مانند وحشیانی تروریست به تصویر کشند که هدفی جز نابودی تمدن غرب ندارند. آنان برای این هدف از رسانهها استفاده میبرند و تا حدودی نیز در این هدف خود موفق شدهاند.
آنان از هیچ چیز بیشتر از سخنان شخصی متهور شاد نمیشوند که به خشونت یا کشاندن نبرد به داخل سرزمینهای غربی دعوت میکند زیرا چنین سخنانی تاییدی بر ادعای آنهاست و کمکی است برای متنفر ساختن مردم از دعوتگران مسلمان. آنان میدانند کسی که تو را خطری برای خود و خانوادهاش میداند هرگز به سخن تو گوش فرا نخواهد داد و به آن اعتماد هم نخواهد کرد.
من هنگامی که حادثهٔ تروریستی اوکلاهوما اتفاق افتاد در ایالات متحده بودم و هنگامی که برخی از اسلام ستیزان که کارشناس و آگاه نامیده میشدند در برخی رسانهها میگفتند کار، کارِ مسلمانان است، وحشت مسلمانان ـ به ویژه آن عده از آنها که به مساجد رفت و آمد داشتند ـ را لمس کردم، و مشاهده کردم که چگونه هنگامی که ثابت شد عامل انفجار مسلمان نیست، مسلمانان آمریکایی نفس راحتی کشیدند.(۷)
این طبیعی بود؛ زیرا اقلیت مسلمان در میان اکثریت کافر حاکم بر کشور، مستضعف بودند. بنابراین جنگیدن با آنان در حالی که زیر سلطهشان بودند مناسب نبود و این سبب باز داشتن مسلمانان از نبرد با کفار در مکه بود. آنان در آن شرایط به این امر شده بودند که دست نگه دارند و نماز برپا دارند. اما هنگامی که هجرت کردند و از جامعهٔ کافر متمایز گردیدند و دارای سرزمین شدند به آنان اجازه نبرد داده شد و سپس به آن امر شدند.
از دیگر دلایلی که حفظ این شرایط صلحآمیز را برای گسترش اسلام در غرب لازم میگرداند، این است که ـ به گمان من ـ چنین شرایطی دوام نخواهد آورد. کشورهای دمکراتیک آزادی را تا هنگامی که مخالفان در اقلیت باشند و خطری را متوجه سکولاریسم نسازند، بیخطر میدانند، اما اگر تعداد مخالفان زیاد شد و آنها را خطری برای نظام سکولار دانستند، در این صورت بیتردید دمکراسی را فدای سکولاریسم خواهند کرد.
من این را میدانم که چنین موضوعی بسیار حساس است و ممکن است مورد سوء برداشت قرار گیرد، برای همین بگذارید صریح و نه با اشاره بگویم که هر پیمان صلحی، صلح حدیبیه نیست؛ بلکه برخی از صلحها از روی شکست است، و هیچ خیری در آن نیست و نه میخواهم به الغای جهاد فرا بخوانم یا صلح مطلق را در هر شرایطی خواهان شوم.
اما چیزی که میخواهم بر آن تاکید کنم آن است که نبرد شرایط خود را دارد، همانطور که صلح نیز دارای شرایط خاص خود است. حال اگر خداوند مسلمانان را از جهاد بینیاز گرداند و شرایطی را برای آنان فراهم ساخت که در حال صلح توانستند اسلام را گسترش دهند واجب است که آنان این روش را برگزینند و از آن محافظت کنند و بر دعوت به واسطهٔ بیان و الگو تمرکز کنند.
خداوند متعال میفرماید: {ادْعُ إلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْـسـَـــنُ إنَّ رَبَّــکَ هُـــوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ} [نحل: ۱۲۵]
(با حکمت و پند نیکو به راه پروردگارت دعوت ده و با آنان به شیوهای که نیکوتر است مجادله کن، همانا پروردگارت به آنان که از راه او منحرف شدهاند داناتر است و به آنان که هدایت یافتهاند [نیز] داناتر است).
امام قرطبی در توضیح این آیه میگوید: «گفته شده است کسی که از چنین شرایطی در میان کفار برخوردار است و امید به ایمان آوردن آنها بدون نبرد میرود، این آیه برای شرایط او محکم است [یعنی منسوخ نیست]، والله اعلم»(۸)
این سخن کاملا صحیح است، زیرا هدف والایی که دعوتگر مسلمان در پی آن است این است که خداوند او را سببی برای هدایت مردم قرار دهد، نه کشتن آنان؛ و این پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ است که علی ـ رضی الله عنه ـ را اینگونه نصیحت میکند: «به الله سوگند، اگر خداوند یک مرد را توسط تو هدایت کند برای تو از شتران سرخ بهتر است».(۹)
پیامبر ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ هنگامی این سخن را خطاب به علی ـ رضی الله عنه ـ فرمود که پرچم را به دست او داده بود تا به سوی خیبر رود تا برای وی تبیین گردد که نبرد در ذات خود مطلوب نیست، اما ممکن است برای جلوگیری از ستم لازم باشد، حال چه این ستم علیه مردم باشد، چه علیه دعوت، اما اگر ستمی در کار نباشد و بلکه از سوی دیگران آمادگی شنیدن و مجادله و مناظره فراهم باشد، دیگر نیازی به نبرد وجود ندارد، مخصوصا در شرایطی که دعوتگران زیر سلطهٔ کفار و در حالت ضعف باشند.
منبع:
مجلهٔ بیان، شمارهٔ ۱۳۸، صفر ۱۴۲۰ برابر با ژوئن ۱۹۹۹
پانویسها:
۱- فتح الباری، المغازی، الحدیبیة / ج ۷، ص ۵۵۰، چاپ دارالسلام.
۲- فتح الباری، الشروط، الشروط فی الجهاد، ج ۵ ص ۴۲۱٫
۳- فتح الباری، المغازی، الحدیبیة، ج۷، ص ۵۵۰٫
۴- فتح الباری، الشروط، الشروط فی الجهاد، ج ۵ ص ۴۲۷٫
۵- فتح الباری، المغازی، الحدیبیة، ج۷، ص ۵۵۰٫
۶- فتح الباری، الشروط، الشروط فی الجهاد.
۷- این نوشته مربوط به پیش از حوادث یازدهم سبتامبر ۲۰۰۱ میلادی است، متاسفانه اسلام ستیزان آن چه را در انتظارش بودند یافتند و حادثهٔ یازدهم سبتامبر ـ چه واقعی باشد و چه ساختگی ـ بهانهای بزرگ را در سینی طلا تقدیم آنان نمود. ضربهای که در پی این حادثه در کشورهای غربی و حتی دیگر کشورها به فعالیتهای اسلامی و دعوت وارد شد بسیار سنگین بود. (مترجم)
۸- برخی از مفسران در بحث ناسخ و منسوخ زیادهروی کردهاند و تقریبا همهٔ آیات مربوط به بخشش و دعوت و صبر را با آیهٔ سیف منسوخ دانستهاند، اما دیگر محققان این آیات را منسوخ نمیدانند و بلکه هر کدام را مربوط به شرایط خود میدانند. (مترجم)
۹- بخاری، المناقب، ۳۴۲۵٫